جایِ پوتینهایت همچنان بر روی خاکهای جنوب به یادگار مانده و تربتِ آنجا با خون و گوشت و پوستت انس گرفته و میزبانِشان شده است. صدای خندههایت هنوز در آن منطقه میپیچد و چشمانِ باحیایَت در ذهنِ مادرت حک شده است.
روح و قلبت، همان نفس مطئنهای بود که جسم را همچون دیواری، محکم ساخت تا برای دفاع از وطن، پدران و مادران، خواهران و برادرانِ سرزمینت، راضی و خشنود، فرو بریزد.
پلاکت در هیاهویِ تانک و آتش نهان گشت و کنارِ قبرِ حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا خواهد شد؛ خوب میدانی که زهرا گمنامْپسند است و خریدارِ بینام و نشانهایِ روزگار.
تابشِ نورِ خداییات، چنان بر دل و جانِ دوست پرتو افکنده تا او نیز چون تو بخروشد، بتازد، بتابد و دشمنِ وحشتزده و هراسان را از میدانِ نابرابرِ زندگیاش به در کند.
پ.ن:
(همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنه های جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند.)
۱) با کی سرِ دعوا دارند که آتش سوزی راه میاندازند؟ هدفشان چیست؟
اگر از کسی خط گرفتهاند؛ راه را اشتباه نشان داده؛ در غیر این صورت، خودْ بیراهه رفتهاند و به جاده خاکی زدهاند.
اتفاقِ اخیر، گویای آن است که هنوز با معنای معجزه آشنا نشدند و آن را درک نکردند. صورتِ کتابِ خدا و پیامبرش را آتش زدند با حقیقت درونیِ آنها چه میکنند؟ چگونه از بین میبرند؟
دوایِ دردِ روحِ بیمار و تنی رنجور، شعلههای آتشِ صورتِ حق نیست، نورِ درونیِ حق است که عظمتش با چکشهای پلاستیکی در هم فرو نمیریزد.
۲) وقتی بازارِ تیر فروشی شلوغ شود، دقیقا زمان مناسبی است برای جولان دادنِ نقشهها و توطئههایِ از قبل کشیده شده ومردمِ از همهجا بیخبر، گمان میبرند این تیرها برای کشتنِ دشمن است؛ به همین دلیل، با خیلِ خریدارانِ تیر همراه میشوند، غافل از آن که بدانند با چه کسانی قرار است مقابله کنند و سلاحشان جز تیر، چیست؟
اکنون، دولت را نقد کنیم یا مردمِ غافل را؟
استراتژیکهای دشمن را روشن کنیم یا جهل را سرکوب؟
هر برههای قرار است یک سر را بر نیزه کنند و انگی بر او بچسبانند، بدون آنکه مردم از صحت و سقمِ حرفهایشان چیزی بدانند و نمیخواهند هم بدانند؛ نه ارادهاش را دارند نه جُربُزهاش را، گویا از کودکی جربزه را خربزه خواندهاند و آن را با نان خوردهاند. تا دیروز حسین را مورد حمله قرار دادند و امروز رائفی پور و همراهانش را هدف گرفتند. فردا چه کسی خواهد بود، خدا میداند.
دولتِ به جا مانده از قومِ بنی امیه، تحمل نقد ندارد.مردمِ غافل را با چه زبانی نقد کنیم تا زیرِ لگدِ دشمن بیدار نشود؟!
شاهکلیدِ همهی درهایِ بستهیِ زندگیات را خودت بهتر از هرکسِ دیگری میدانی و اگر آن را درست در قفلها بچرخانی، مسیر برایت هموار میشود و چراغ مقصد روشن.
کلیدِ طلاییِ زندگیِ من، گوشه چشمی از ” او ” است تا در قفلِ زنجیرِ بسته به پایَم که اسیرِ غیرِ یار است، بچرخاند.
اذان با صدایِ دلنشینَش به گوش نمیرسد. مؤذنِ حرم، چون ماهی در خونِ خود شناور شده است. نه توان ماندن دارد و نه پای رفتن. جسمش همچون تکههای پازل، در خاکهای نرم فرو رفته است.
پدر مانندِ صیادی که میخواهد ماهیِ خویش را تور کند، عبایش را پهن میکند، تا جسمِ بهم ریخته را جمع کند؛ اما این ماهی، غَلتانتر از آن است که در عبا بماند.
حسین علیهالسلام برای اکبرَش فرو میریزد. در خیمهها، نالهی لیلا لیلاست…
آخرین نظرات